محل تبلیغات شما

اینکه این سکوتی که قصد نداشتم بشمش رو

الان میشم

تویی

و حتا تو هم نیستی

خودمم

و همینم شک دارم

چند وقت پیشا میگفتم که حس دوست داشتن رو دیگه یادم نمیاد

یادم نمیاد اینکه کسی رو با عشق و علاقه نگاه کنی چه جوریه

حسش رو به خاطر نمیارم

گفت من هر روز دارم میبینم چقدر نوژان و رایان رو دوس داری

میبینم عشقت رو به مصطفا توی اشکایی که برا شادی ش میریزی

میبینم عمق نگاه پر از حمایت و علاقه ت رو به محسن

تو حس دوست داشتن رو یادت هست

فقط نمیدونی کجا گذاشتیش و قول میدم پیداش میکنی

امشبم فکر میکردم همه چی عادیه و این بغض های شوق میگذره

تا اینکه بعد سمیرا تو بله رو گفتی و بغضم ترکید و گریه امونم رو برید. فکر کردم مثلن خودمو پشت آزیتا جون قایم کردم، یهو دیدم باجناقت برام آب قند آورده !

ینی انقدر گریه ! 

ترسیدم ملت فکر اشتباهی کنن درموردم و خودمو جمع کردم وگرنه راه داشت میرفتم توو یه اتاقی و درنمیومدم

بخش جالبش نگرانی احسان بود

یهو گفت آبجی سارا باورم نمیشه که چیزی نمونده به عمو شدنم

گفتم بچهههه تو چرا به این چیزا فک میکنیییی؟

خورشید رو روشن کن تنهاییمو کم کن

در خیابان های اونتاریو

کپی پیس مسیج های صبحگاهی 2 دوست قدیمی

رو ,تو ,اینکه ,خیلی ,شوق ,حس ,رو به ,رو یادت ,دوست داشتن ,داشتن رو ,های شوق

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها