محل تبلیغات شما



فاصله ی بین خندیدن و خشک شدن خنده ت

اندازه ی اینه که یه استوری 15 ثانیه ای رد شه 

رد شه و برگردی بهش

رد شه و برگردی بهش

رد شه و برگردی بهش

انقد ردی که انگشتتو نگه نداری که اون 15 ثانیه اندازه ابدیت کش بیاد

.

نوشتم درموردش توو توییتر ولی انقد که الان لازم داشتم حرف زدنو، برگشتم به اینجا

به اینجایی که به خودم همش میگم نباید بنویسی توش چیزی

.

تینوش یه چیزی ریتوییت کرده بود که نتونستم کاری براش کنم

آخرین اسکرین شاتی که گرفتی رو آپ کن! 

خب بهتره چیزی آپ نکنم. آخریاش همش عکسه

.

گوشت  

.

آهنگ فقط برو بهنام بانی

.

تو دروغ تلخ توو خنده هامی


چرا بهش نمیگی؟

انتظار داری چی بگم؟

انتظار دارم روحیه جنگجوتو حفظ کنی و بهش بگی زندگی بدون حضورش چقدر برات سخته

فکر میکنی خودش نمیدونه؟

اگه میدونه پس

گاهی وقتا دونستن یه چیز، کافی نیست  

بعضی وقتا سرم بهم میگه دست به کار شم. ولی نمیخام دخالت کنم

پس نکن

ولی نمیتونم آشفتگیتو ببینم و چیزی نگم. لامصب چرا فکر نمیکنی این اتفاق و زنده بیرون اومدنت ازش، یه شروع دوباره ست؟ پشت سر بذار و بگذر

که آخرش بشیم درک و الیسون؟

لعنت بهت اگه باهات مخالفت کنم، میشینی غصه میخوری؛ اگه پا به پات بیام، باهام مقابله میکنی. دهن سرویس. کمتر عکسای پنی رو نگاه کن. غلط کردم نشونت دادمش

میدونم این یه شروع دوباره ست میدونم. نمیخام دست از پا خطا کنم. باید کارایی که ولشون کردمو تموم کنم. اگه بخام طبق برنامه مهاجرتیم عمل کنم، الان باید کارای رفتنو انجام بدم برای هماهنگی با دانشگاه اونور و پذیرش و اپلای ولی نشستم خیره به افق های مغربی فکر میکنم از اولم باید دکتر میشدم و بعدشم جراح. پس احتمالن دکترامو همینجا بخونم. و یا نخونم دیگه. و برای پزشکی خوندن از اینجا برم دوباره باید برم تهران و با ایجنتم رودررو حرف بزنم

نمیخای توو این شروع دوباره دخالتش بدی؟

گاهی فکر میکنم شاید من عاشق نبودم صرفن یه آدم خودخاه بودم. و خودخاهیمو با عشق اشتباه گرفته بودم. شاید مشاورم حق داشت. من انتظاراتمو به عشق تعبیر میکردم شاید اون لیاقتش بیشتر از منه و اینا همه ش به نفعش باشه

نه نه این درست نیست. تو دوباره وارد مرحله خودسرزنشگری شدی. عقبگرد نکن

الان فقط میخام بذاری ماه رو نگا کنم و به آینده ی پر از سردرگمیم، پشت کنم

حواسم بهت هست. پشتتم


خواب تورو دیدم.یه بچه ی کوچولو داشتی.میگفتی مال . خیلی کوچولو بود. خیلیم قشنگ بود.موهای سیاهی داشت.خیللللی خوشگل بود. اون خونمون بودیم و تو میگفتی یه مدت خونه نمیری تا بزرگ شه. پیش من مونده بودی.

 اگه موهاش سیاه بود و خوشگل بود پس قطعن بچه ش بود

 بعد یه جایی بردیش بیرون. از آسمون سنگ میومد. کلی سختی کشیدی که بهش نخوره. هرچی بهت میگفتم نمیتونی نگهش داری.میفهمن آبروت میره. میگفتی تا بند نافش بیوفته یه تصمیمی میگیرم. چقدر حرصم دادی.

قطعن نگه ش میداشتم

برای اینکه یادم نره

.

 4 ساعت و نیم ازش گذشت

سالمم

کبودی ها کوفتگی ها و درد ها و گچ  

سوت گوشم از شدت ضربه

کابوس ها و با جیغ بیدار شدنا پشت سر هم

سوزش خراشیدگی های رو صورت

تلاش اطرافیان برای دلداری و آروم کردنم

8 مهر 98 ساعت 12 شب و زجه هام و درد هام و امداد و پورسینا

خدا رو شکر که زنده ای

عجیبه زنده ای

کدوم گشنه رو سیر کردی که زنده ای

خوشحال باش زنده ای

.

.

 


چند سال پیش

هرکی بهم میرسید میپرسید: موهات چرا ریخته؟

شما نمیدونید چه جوابی قراره برای سوالی که میپرسید دریافت کنید، چه طوره که اون سوال رو نپرسید، چون مخاطبتون نمیدونه چه جوابی بهتون بده که هم شان خودش و هم شخصیت شما حفظ بشه

بگه چون درگیر یه بیماری ام و مصرف دارو باعث ریزش موهامه؟ بگه اسمش رفیق بود الان شده ونوم کوچولو؟ بگه به شما ربطی نداره؟ بگه بهتره سرتون به کار خودتون باشه؟ بگه اگه تونستی توو یکی از درد هام که یهو از ناکجا آباد میاد سراغم و فلجم میکنه، کنارم باشی اونوقت جوابتو میگیری؟

.

.

یه استیک چسبوندم قاطی استیکای رو دیوار " موهات چرا ریخته؟ " :)

وسط پلن بوردم رو دیوار نوشتم: اگه چیزی که میخوری سیرت نمیکنه بدون گرسنگیت کافی نیست

یه جمله از کتاب مائده های زمینی آندره ژید ئه.

آگی روبرومه و فکر میکنم باید از نو بهش رنگ اضافه کنم

.

سوالی که نمیدونی جوابش چیه، نپرس


اینکه این سکوتی که قصد نداشتم بشمش رو

الان میشم

تویی

و حتا تو هم نیستی

خودمم

و همینم شک دارم

چند وقت پیشا میگفتم که حس دوست داشتن رو دیگه یادم نمیاد

یادم نمیاد اینکه کسی رو با عشق و علاقه نگاه کنی چه جوریه

حسش رو به خاطر نمیارم

گفت من هر روز دارم میبینم چقدر نوژان و رایان رو دوس داری

میبینم عشقت رو به مصطفا توی اشکایی که برا شادی ش میریزی

میبینم عمق نگاه پر از حمایت و علاقه ت رو به محسن

تو حس دوست داشتن رو یادت هست

فقط نمیدونی کجا گذاشتیش و قول میدم پیداش میکنی

امشبم فکر میکردم همه چی عادیه و این بغض های شوق میگذره

تا اینکه بعد سمیرا تو بله رو گفتی و بغضم ترکید و گریه امونم رو برید. فکر کردم مثلن خودمو پشت آزیتا جون قایم کردم، یهو دیدم باجناقت برام آب قند آورده !

ینی انقدر گریه ! 

ترسیدم ملت فکر اشتباهی کنن درموردم و خودمو جمع کردم وگرنه راه داشت میرفتم توو یه اتاقی و درنمیومدم

بخش جالبش نگرانی احسان بود

یهو گفت آبجی سارا باورم نمیشه که چیزی نمونده به عمو شدنم

گفتم بچهههه تو چرا به این چیزا فک میکنیییی؟

عشق فراموش نخاهد شد مدام و مدام از راه های مختلف بازمیگردد در تنهایی و در شب میخاهد بفهماند زخم را نمیتوان فراموش کرد بلکه باید با آن زندگی کرد . . اگه موزیک متنش آهنگ i love you از billie eilish باشد چه بهتر

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

کولرگازی اسپلیت سامسونگ در شیراز دختــــــــــر هابیل